کاش دفتر خاطراتم چراغ جادو بود
تا هر وقت از سرِ دلتنگی
به رویش دست میکشیدم
تو از درونش ، با آرزوی من بیرون می آمدی!
تنــــــــــــــــهایی همین است.... تکرار نامنظم من بی تــــــــو....
کاش دفتر خاطراتم چراغ جادو بود
تا هر وقت از سرِ دلتنگی
به رویش دست میکشیدم
تو از درونش ، با آرزوی من بیرون می آمدی!
آمدم تا مست و مدهوشت کنم…. اما نشد!
عاشقانه تکیه بر دوشت کنم…. اما نشد!
آمدم تا از سر دلتنگی ام
گریه ی تلخی در آغوشت کنم…. اما نشد!
نازنینم یاد تو هرگز نرفت از خاطرم
سعی کردم که فراموشت کنم…. اما نشد!
هزاران دستـــــــ هم به سویم دراز شود !
پــــــــس خواهم زد…
تنــــــــــها …
تمنای دستان تـــــــــــو را دارم …
چیزهایی هست که نمی دانی ..
مثل عمق دلتنگی ام ..
که هرروز بیشتر از قبل درونش فرو می روم ..
بی آنکه انتها داشته باشد
بـا جنگل ، دریا و کوه , میتوان بهتریـن لحظات دو نفـره را ساخت ,
اما برای یک تنها , فقط گم شدن و غرق شدن و سقوط …